به گزارش مشرق، در نیمه دوم قرن بیستم حوادثی از قبیل هواپیما ربایی؛ ترور رهبران سیاسی، نمایندگان دیپلماسی، مسافران، جهانگردان؛ و گروگانگیری به منظور باجگیری و یا به دست آوردن پناهندگی سیاسی و مسایلی از این قبیل، فراوان صورت گرفت. طیف خاصی از بازیگران سیاسی بینالمللی نظیر کشورهای استعمارگر، گروههای نژادپرست و صهیونیستها فرصت را غنیمت شمرده و با زیرکی به این رویدادها دامن زدند و ضمن گسترش این اقدامات از آن در جهت مقابله با جنبشهای آزادیبخش ملی، به ویژه جنبش مقاومت فلسطین، استفاده کردند. آنها همزمان در مجامع بینالمللی پرچم مبارزه با تروریسم و پاسداری از حقوقبشر را برافراشتند تا رهبری جریان جهانی ضد تروریسم را در دست گرفته و با پایهریزی قطعنامههای بینالمللی در سازمان ملل، ساز و کار قانونی سرکوب گروههای آزادیبخش و ضد استعماری را در پوشش مبارزه با تروریسم فراهم کنند.
قصه پرغصه «مداخلات بشردوستانه» و «مبارزه با گروههای تروریستی» شاید از اینجا شروع شد و چهره ملموسی به خود گرفت.آمریکا به عنوان متحد اصلی و حامی تمامعیار رژیم صهیونیستی به همراه اعوان و انصارش با تفسیری جانبدارانه از تروریسم، سازمانهای جهانی و قطعنامههای بینالمللی را وسیلهای برای پیشبرد سیاستهای خارجی سلطهگرانهشان قرار دادند و هر حرکت ملی و مردمی در جهت استقلال و آزادی کشورهای زیر سلطه را به بهانه رشد و گسترش تروریسم در نطفه خفه کرده و میکنند. اگرچه در این میان اعضای غیر متعهدها در سازمان ملل و برخی کشورهای جهان اسلام تلاشهایی برای جلوگیری از این اقدامات ایالات متحده و اصلاح جهتگیریهای مصوبات سازمان ملل انجام دادند اما دست آخر این دلارهای آمریکایی بود که با تأمین مخارج سازمانهای بینالمللی نقش مؤثری در تعیین رویکرد مصوبات آنها داشت و موضعگیریهای دبیرکل سازمان ملل را به شکل محسوسی با سیاست خارجی خود هماهنگ میکرد. در این بین اصلیترین قربانی این ساختار نابرابر را میتوان ملت مظلوم فلسطین به حساب آورد. ملتی که پس از سالها اشغال سرزمینشان، حق هرگونه حرکت آزادیبخش از آنان سلب شده و گروههای مقاومت مردمیشان و حامیان آنها چه در داخل خاک فلسطین و چه در خارج از مرزهای آن، تحت عنوان گروههای تروریستی شامل شدیدترین اقدامات تنبیهی سازمان ملل و رفتارهای خصمانه صهیونیستها قرار میگیرند.
از این منظر نگاهی به جنایات و اقدامات تروریستی جریانهای صهیونیستی پس از جنگ جهانی دوم تا امروز جالب توجه به نظر میرسد تا معنی واژه «تروریست» و «تروریسم دولتی» صورت واقعیتری به خود بگیرد. این همان کاری است که گروهی از جوانان مؤمن و انقلابی به صورت خودجوش در مؤسسه پژوهشی «عماد» انجام داده و مجموعهای از فعالیتها و عملیات دستههای تروریستی صهیونیستی، پس از جنگ جهانی دوم، را در قالب کتابی با نام «جنایات دشمن شدید» بررسی کردهاند. نویسنده کتاب با بهرهگیری از منابع غربی، عبری و عربی به پارهای از این اقدامات تروریستی صهیونیستها نظیر عملیات تروریستی گروههای افراطی صهیونیستی پیش از اشغال فلسطین به ویژه در دوران قیومیت انگلیس بر فلسطین؛ شامل ترور اعراب، ترور مقامات دولتی و حتی ترور یهودیان، خرابکاری اقتصادی، انفجار خطوط لوله نفت، بمبگذاری در اماکن عمومی و هتلها، ترور مقامات سازمان ملل متحد و ... اشاره میکند و سازمانها و گروههای تروریستی رژیم اشغالگر قدس را مورد بررسی قرار میدهد. دفتر پژوهشهای کیهان قسمتی از این پژوهش و بازخوانی تاریخی را از امروز در اختیار مخاطبان صفحه پاورقی کیهان قرار میدهد.
***
زمینههای فکری و اعتقادی تروریسم صهیونیستی
تئودور هرتزل، بانی اولین کنگره صهیونیسم، در سال 1869.م (1275هـ.ش)، یعنی زمانی که شمار یهودیان در فلسطین کمتر از بیستهزار تن بود، در کتاب دولت یهود درباره تشکیل دولت یهودی در فلسطین مینویسد:
«دولت یهودی که در فلسطین تشکیل میشود، باید بخش تجزیه ناپذیری از دیوار دفاعی اروپا در آسیا، و یکی از قلعههای تمدن در برابر بربریت باشد.»
وی در خاطرات خود نیز چنین نوشته است:
«ما باید کوشش کنیم تا مردمی تنگدست را به آن سوی مرزها برانیم، و تنها در کشورهایی که به آن جا رانده میشوند کار برای آنها بیابیم، و فرصت کار کردن در کشور خود را به آنها ندهیم.»
او در ادامه میگوید:
«چنانچه به محلی منتقل شویم که در آن حیوانات درندهای باشند که یهودیها به آنها عادت نداشته باشند - مانند افعیهای بزرگ - من کوشش خواهم کرد از مردم بومی برای از بین بردن این حیوانات استفاده کنم، و پس از آن، برای آنها در کشوری که به آن کوچ داده خواهند شد کار خواهم یافت.»
این اظهارات، که به مثابه قربانی کردن مردم اصلی فلسطین در برابر مطامع توسعه طلبانه صهیونیستی است، اولین منبع خشونت و تروریسم صهیونیستی در فلسطین بود.
پس از او نیز وایزمن، یکی دیگر از رهبران صهیونیسم، یادداشتی را در تاریخ 3 فوریه 1919.م (1297هـ.ش)، به شورای عالی کنفرانس صلح در پاریس فرستاد، و در آن «حداقل دولت آینده یهود» را ذکر کرد. این دولت شامل تمامی فلسطین، جنوب لبنان، جنوب سوریه تا دمشق، خلیج عقبه، راهآهن حجاز تا معان، و منابع آبهای اردن در دامنههای جبلالشیخ میشد. این یادداشت نیز بدون این که به صراحت از فعالیت تروریستی صهیونیستها علیه فلسطینیها سخنی به میان آورد، با مشخص کردن حدود فرضی دولت آینده یهود، به طور غیر مستقیم، زمینههای فکری - سیاسی عملیات خشونت آمیز و تروریستی صهیونیستها بر ضد فلسطینیها را توجیه و فراهم ساخته است.
ژابوتنسکی، یکی دیگر از رهبران افراطی و تجدیدنظر طلب صهیونیست، خطاب به همفکران خود میگوید:
«تورات و شمشیر از آسمان بر ما نازل شد... تنها تو راه درست میپیمایی، و تمام دیگران بر خطا هستند. کوشش مکن تا برای این حقیقت بهانه بیابی؛ زیرا نه ضرورتی خواهد داشت، و نه درست خواهد بود. اگر یک بار اقرار کنی که ممکن است دشمنانت بر حق باشند و تو بر خطا؛ دیگر نمیتوانی به هیچ چیز در دنیا ایمان داشته باشی. این راهی نیست که بتوان کاری را با آن انجام داد. در جهان تنها یک حقیقت وجود دارد، و آن به تمامی در اختیار توست.»
مناخیم بگین(۱) یکی از سران سابق رژیم صهیونیستی و از تروریستهای با سابقه نیز، در کتاب خود داستان ایرگون چنین نوشته است:
«از دوران پدرم آموختم که ما یهودیان باید به زمین اسرائیل برگردیم. درست نیست که بگوییم «میرویم» ، یا «مسافرت میکنیم»، یا آن که «میآییم». بلکه باید قاطعانه بگوییم: «برمیگردیم». و این تفاوت بزرگی میکند. تفاوتی که همه چیز را در بر میگیرد...»
وی در تعریف محدوده جغرافیایی سرزمین ادعایی اسرائیل، علاوه بر تمامی سرزمین فلسطین، دو کرانه (غربی و شرقی) رود اردن را نیز شامل آن میکند، و آن را میراث تمام یهودیان میداند. او درباره مشروعیت مطلقی که در عقیده صهیونیسم تجسم مییابد، میگوید:
«برای آن که بتوانی درها را به روی جنبش مخفیانه، همواره باز نگهداری، به چیزی بیش از بازی با الفاظ سرهم بندی شده نیازمند هستی. ضروریترین مسأله آن آگاهی داخلی و ذاتی است که هرچه را که «قانونی» است «غیرقانونی» میکند برعکس، آنچه را «غیرقانونی» است به «قانونی» و «موجه» تبدیل میسازد. ما به مشروعیت و قانونی بودن مطلق کارهای «غیرقانونی» خود ایمان داشتیم.»
وی در جای دیگری نیز گفته است: «برادر من باش، وگرنه میکشمت.»
بگین در کتاب انقلاب نوشته است:
«این کتاب را همچنین برای غیریهودیان نوشته ام. زیرا از آن ترس دارم که باور نداشته باشند، یا فراموش کرده باشند که نسل جدیدی از نوع بشر پیدا شده که جهان در بیش از یکهزار و هشتصد سال گذشته ندیده بود. این نسل که از خون و آتش و اشک و خاکستر زاییده شده است، نسل یهودیان جنگجوست.»